بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

سلام
* این وبلاگ دریچه ای است به جهانی که من در آن زندگی می کنم، یعنی جهان افکارم. بنابراین هر بحثی که در آن مطرح می شود، به مانند یک فرایند در حال تکامل است و در روندی که طی می کند ممکن است دچار تغییر و تحول شود.
* حضور شما در این جهان و اشتراک افکار و نزدیک کردن افق های نگاه به یکدیگر، از عمده ترین دلایل ایجاد این وبلاگ است.
* "سرگشته" و "بیکرانگی" دو واژه ای هستند که در ذهن من جایگاه خاصی دارند، و از وبلاگ قبلی ام با من همراه بوده اند.
وحید سهرابی فر

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

 

چند روز گذشت و من هنوز در سوگ مادر بزرگی هستم که سهم عظیمی از مهربانی داشت؛ گنجشک های حیاط و گل های باغچه، شاهدان این ادعایند. چند روز گذشته و من هنوز نمی توانم نگاهش را فراموش کنم، نگاهی که معنای محبت بی دریغ را از آن آموختم. بیش از یک سال بود که در بستر بیماری بود و هر بار که به دیدنش می رفتم، نهیفتر از قبل بود و حقیقتا چون گلی، آهسته آهسته پژمرد و از میان ما رفت.

زندگی پر فراز و نشیبی داشت و سختی های بسیاری را تحمل کرده بود. شاید تلخ ترین و سنگین ترین این حوادث، هنگامی بود که در سال ٦٥ در یک روز، یکی از فرزندانش شهید و دیگری جانباز شد. داغی که حتی پس از حدود سی سال، هرگاه از آن یاد می کرد، چشم هایش بارانی میشد. این سخت ترین خاطره مشترکش با پدربزرگم بود. پدر بزرگی که این روزها همه هستی اش را بر باد رفته می بیند و شریک زندگی اش، که سفری شصت ساله را با هم طی کرده بودند،خفته در خواب ابدی می یابد. پدربزرگی که نگاه دردمندش خبر از درونی طوفانی دارد، طوفانی که سراسر وجودش را درنوردیده و جز خرابه ای برایش باقی نگذاشته.

تقید مادر بزرگم به مسائل دینی مثال زدنی بود. از عمق جان دیندار بود. حتی در زمانی که بین هشیاری و بی هوشی در حالتی احتضار مانند بود، برخی از ادعیه را زمزمه می کرد. در سال های اخیر که توان راه رفتن زیاد را نداشت، وقتی به قم می آمد، همواره با حسرتی نظاره گر حرم حضرت معصومه بود و از کم توفیقی خود برای زیارت سخن می گفت. از همین رو بود که من هم همراهش میشدم و گاهی برای نماز صبح با ویلچر به حرم می رفتیم. به قدری خوشحال می شد که قابل توصیف نیست و من هم از خوشحالی او خوشحال بودم. خوشحالی هایی که دیگر تکرار نخواهند شد.

او رفت و اگرچه رفتنش برایم جانسوز و ناگوار بود ولی تذکری بود که همه انسان ها خواهند رفت و خود را مخاطب این ندا یافتم که "یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه". خوشا به حال آنان که زندگی را شرافتمندانه و فضیلتمندانه سپری می کنند.

 

پ ن ١. این متن را صرفا به این جهت نوشتم که یابودی باشد از فردی که تجسم مهربانی و اخلاق بود. فردی که تحصیلات عالیه نداشت و نظریه های اخلاقی را نمی دانست ولی در عمل بسیار اخلاقی زیست.

 

پ ن ٢. از همه دوستانی که در این مدت تسلیت گفته اند متشکرم. برخی از دوستان در مورد مراسم ترحیم پرسیده بوده اند که باید عرض کنم، مراسمی در شهر تبریز برگزار شد، با این حال روز دوشنبه از ساعت 18:30 تا 20 مجلسی در منزل ما در شهر قم نیز برگزار خواهد شد. 

  • وحید سهرابی فر

سخن نسنجیده

۲۳
مرداد

چند روز قبل با تعدادی از دوستان، سفری دو روزه داشتم به اطراف فیروزکوه (تنگه واشی). مناظر بسیار زیبایی در آنجا وجود دارد. اگر تا به حال به آنجا سفر نکرده اید، دیدنش توصیه می شود.

ما در گوشه ای بساط خود را پهن کرده بودیم و در تدارک ناهار بودیم که ناگهان خود را در میان انبوه گوسفندان دیدیم که برای چرا آمده بودند. دیدن تعداد زیاد گوسفندان و صحنه ای که چوپان به دنبال آنها می دوید، مرا به یاد مثل "گوسفند گم شده" از عیسی (ع) در انجیل انداخت و شروع کردم به تعریف کردن آن برای دوستانم که در انجیل، عیسی (ع) مثل توبه کاران را چنین بیان میکند که همچنان که اگر چوپانی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها از گله جدا شود و گم شود، چوپان آن 99 گوسفند را رها می کند و در پی آن یک گوسفند می رود و پس از یافتن آن، گوسفند را بر دوش خود سوار میکند و خوشحال باز میگردد و این گوسفند در نزد او عزیزتر از دیگر گوسفندان می شود، خداوند نیز فرد توبه کار را چنین ارج می نهد. (مشروح روایت را می تواند در لوقا، 15: 1-8 بخوانید) نقل قول من هنوز تمام نشده بود که یکی از دوستان بلافاصله گفت: "این نوع داستان ها برای این ترویج می شود که افراد را به اباحه گری و بی اهمیت دانستن گناه، سوق دهد." واقعیتش خیلی در ذوق من خورد مخصوصا که به نظرم پاسخ نسنجیده دوستم از آن رو بود که در نقل قول من کلمه «انجیل» را شنیده بود. واگرنه در سنت اسلامی ما نیز مواردی مشابه این وجود دارد و اصلا هم رواج اباحه گری تلقی نمی شود. بگذریم؛ دوست بنده، به خاطر عجله کردنش، یک مثال خوب را از دست داد، مثالی که می تواند زمینه ای برای تامل و تدبر شود و از آن استفاده های معنوی کرد.

این مشکل اما به دوست من محدود نمی شود و بسیاری از ما بیشتر از آنکه "بشنویم"، "حرف میزنیم" و بیشتر از آنکه "سوال کنیم"، "جواب می دهیم" و بیشتر از آنکه "فکر کنیم"، "راهکار ارائه میکنیم". جدای از اینکه این رویه باعث می شود که از بسیاری از سخنان ارزشمند محروم بمانیم، همچنین موجب می شود که افکار و ایده های ما نیز بسیار خام و نسنجیده شوند. چندی پیش یک جمله به ظاهر ساده را از یک متفکر (نام او را به خاطر نمی آورم) خواندم که جالب بود: "وقتی حرف می زنید، نمی توانید گوش بدهید"

  • وحید سهرابی فر

دانشجویان محترم 

با سلام


لطفا این فایل را دریافت نموده و هرکدام 6 صفحه از آن را جهت ترجمه انتخاب کنید. محدوده انتخابی خود را در قسمت نظرات بنویسید تا فرد دیگری همان محدوده را انتخاب نکند.

ترجمه خود را همراه با متن انگلیسی آن، در جلسه امتحان پایان ترم به بنده تحویل بدهید.


موفق باشید


  • وحید سهرابی فر

دانشجویان محترم 

با سلام


لطفا این فایل را دریافت نموده و هرکدام 6 صفحه از آن را جهت ترجمه انتخاب کنید. محدوده انتخابی خود را در قسمت نظرات بنویسید تا فرد دیگری همان محدوده را انتخاب نکند.

ترجمه خود را همراه با متن انگلیسی آن، در جلسه امتحان پایان ترم به بنده تحویل بدهید.


موفق باشید


  • وحید سهرابی فر

مسئله اخلاقی زیستن در میان قشر فرهیخته* بسیار مطرح می شود، بطوریکه اخلاقی زیستن به عنوان یک اصل مسلم تلقی می شود. این مسئله باعث می شود تا توقع رفتار اخلاقی از این قشر نیز بیشتر باشد. فارغ از اینکه واقعا مسائل اخلاقی چقدر در میان قشر فرهیخته ما رعایت می شود و چقدر تنها در حد گفته و نوشته باقی می ماند، برخی از مصادیق ساده ی اخلاقی بودن وجود دارد که رعایت کردن آنها چندان دشوار نیست، با این حال بسیار دیده شده که مورد غفلت واقع می شود. بسیار خوب است که این امور کم زحمت را به یکدیگر یادآوری کنیم. در اینجا می خواهم به دو نمونه اشاره کنم.

دانلود پی دی اف کتاب
بسیار دیده می شود که حتی در میان افراد فرهیخته، کتاب هایی را که در بازار یافت می شوند، به جای تهیه از فروشگاه ها، از سایت های دانلود کتاب، به دست می آورند. این در حالی است که در این روش، به روشنی حق نویسنده و ناشر ضایع می شود. یکی از بهترین سایت هایی که در حدود یک سال گذشته دیده ام و از به راه افتادن آن بسیار خوشحالم، سایت فدیبو است که کتاب های موجود در بازار را به صورت قانونی و با حفظ حقوق نویسنده و ناشر، به صورت الکترونیکی عرضه می کند. چقدر خوب است که کتابهای مورد نیاز خود را از آنجا تهیه کنیم.

دانلود موسیقی
این مورد هم بسیار شیوع دارد حتی در میان اهل اندیشه. اشکال فوق به روشنی در این مورد هم وجود دارد و لزوم رعایت حقوق تولید کنندگان اثر، مانع از دانلود آنها می شود. خوشبختانه در این زمینه هم یک سایت خوب وجود دارد به نام بیب تونز، که به ما امکان می دهد هر آلبوم یا آهنگ مورد علاقه را به صورت آنلاین و با قیمت کم، بخریم و از این طریق حقوق تولیدکنندگان را نیز پاس بداریم.
البته نمی توان انکار کرد که برخی از کتب خارجی و نیز برخی از محصولات فرهنگی خارجی، در ایران یا قابل خرید نیستند و یا به قیمت گزافی می توان آنها را تهیه کرد. آیا این سختی باعث می شود که ما اخلاقا ملزم به رعایت حقوق تولید کننده نباشیم؟ این سوال به نظرم نیازمند بررسی بیشتر است.
------------
* در مورد فرهیخته باید بگویم که اولا علی رغم ابهام واژه، مرادم معنایی عام است که شامل هر فرد اهل دقت و اهل مطالعه ای میشود. ثانیا انتخاب قشر فرهیخته هم از آن روست که در مقام سخن تاکید بلیغی بر زیست اخلاقی دارند واگرنه پر واضح است که زیست اخلاقی، هیچ اختصاصی به قشر فرهیخته ندارد.

  • وحید سهرابی فر

گوشه ای نشسته بود و نگاه می کرد. پسرک در حال شمارش بود. هنوز 8 بسته مداد رنگی داشت که باید تا پایان روز می فروخت. هوا سرد بود و رهگذران بیش از آنکه به درخواست های پسرک برای فروش مدادها توجه کنند، منتظر قرمز شدن چراغ بودند تا زودتر عرض خیابان را طی کنند. پسرک هیچ گاه نتوانسته بود برای یک بار هم که شده، با آن مداد رنگی ها، نقاشی بکشد. وظیفه او آن بود که روزی 15 جعبه از آنها را بگیرد و تا شب همه را بفروشد و پول آن را به صاحب کار تحویل دهد. اصلا برای پسرک مهم نبود که با آن مداد رنگی ها نقاشی بکشد و بعد نقاشی خود را برای برنامه های کودک بفرستد. از نظر او این کارها برای بچه پولدارها محسوب میشد، بچه هایی که پدر و مادرهاشان هر روز آنها را تا مدرسه می رسانند و بعد از تمام شدن مدرسه نیز با ماشین پشت در مدرسه منتظرشان هستند. بچه هایی که اگر روزی دیر به خانه بروند، پدر و مادرشان دلنگرانشان می شوند و با عصبانیت می پرسند: کجا بودی تا حالا؟ دلمون هزار راه رفت!
این اتفاقات برای پسرک آشنا نبود و او هیچگاه چنین تجربه ای نداشت. او فقط می دانست که باید هر طور شده، روزی 15 جعبه مداد رنگی بفروشد تا صاحب کار از دستش راضی باشد و حقوق روزانه اش را بدون دغل کاری به مادرش پرداخت کند. مدتی پیش، صاحب کار برچسب هایی برای فروش آورده بود، از همان برچسب هایی که تصاویر شخصیت های کارتونی دارد و کودکان دوست دارند که بر روی هر دفتر و کتابشان عکس یکی از آنها را داشته باشند. بازار این برچسب ها در اواخر شهریور و اوایل مهر، سکه می شود. پسرک وقتی این برچسب ها را می فروخت، کودکان زیادی چشم به برچسب های او داشتند و از والدین خود می خواستند که برایشان برچسب بخرند. برچسب ها و عکس های روی آن برای پسرک اصلا جذاب نبود، او آنها را نمی شناخت و وقتی کودکی با فریاد ملتمسانه از مادرش می خواست: مامان ! مامان! از این برچسب های بن تن، برام بخر! پسرک نمی دانست، بن تن کیست؟ و چرا برای آن کودک اینچنین جذاب است.
یکی از روزهای زمستانی بود. شب قبل برف زیادی باریده بود، با این حال پسرک چاره ای نداشت. امروز هم باید برای فروش 15 جعبه مداد رنگی به خیابان می رفت. مدادها را گرفت و به پست روزانه اش رفت. پشت یکی از چراغ قرمزهایی که تایمی نزدیک دو دقیقه دارد. چند جعبه از مداد رنگی ها را فروخته بود ولی همچنان تعدادی باقی مانده بود. هوا رفته رفته سردتر میشد و پسرک رفته رفته مچاله تر. پسرک در گوشه خیابان ایستاده بود و منتظر بود که چراغ قرمز شود تا دوباره به سراغ تک تک ماشین ها برود و مداد رنگی ها را عرضه کند. هوا سرد بود و پس از برف شب گذشته، آب در کنار خیابان جمع شده بود. پسرک از شدت سرما به خود پیچیده بود، ناگهان تعدادی از جعبه ها از دستش رها شد و به گودال پر از آب افتاد، جعبه کارتنی مداد رنگی ها خراب شد و آب گل آلود، کل مدادها را کثیف و زشت کرده بود. جهان در پیش چشمان پسرک تیره و تار شد. چهره صاحب کار و خشم او چون پتکی بر سرش فرود می آمد. در دلش گفت: "خدایا کمکم کن!"


"او" اما هر روز، با پسرک همراه بود و از دور نگاهش می کرد. هنگامی که پسرک سردش می شد، "او" هم سردش میشد. هنگامی که کودکان دیگر، پسرک را مسخره می کردند، "او" هم سر در گریبان می کرد. هنگامی که پسرک پس از یک روز سخت به نزد مادر مریضش باز می گشت و سر در دامن مادرش، اتفاقات آن روز را برایش تعریف میکرد، "او" هم انگار سبک می شد. و هنگامی که پسرک تعدادی از مدادرنگی ها را از دست داد و صاحب کار او را به باد کتک گرفت، "او" هم همراه پسرک، کتک می خورد و سیل اشک از چشمان "او" هم همچون گونه های پسرک، جاری بود. "او" همراه پسرک بود وقتی در سرمای زمستان، زیر لب می گفت: خدایا یه کاری کن این مداد رنگی هارم بفروشم! خدایا یه کاری کن یه جفت دستکش داشته باشم. "او" در کنار پسرک بود و بغض گلویش را می فشرد هنگامی که صاحب کار به پسرک و مادرش ناسزا می گفت. و آرزوی مرگ می کرد وقتی پسرک پس از کتکی مفصل و شنیدن ناسزاهای بسیار، گریان به سوی مادرش ره سپار شد و در راه با چشمانی اشک بار فریاد زد که منم خدایی دارم! و "او" اما نمی توانست کاری کند.


در همین رابطه: خدای صامت

  • وحید سهرابی فر

برای شرکت در کنفرانس Contemporary issues on pedagogy و ارائه مقاله Modern pedagogy and spirituality، روز 24 مهر عازم ارمنستان شدم. دانشگاه ملی ایروان که میزبان کنفرانس بود، استقبال خوبی از گروه ایرانی به عمل آورد و ما چند روزی را در هتل های این دانشگاه در شهر ایروان و نیز شهر زاخگازور، به سر بردیم.

کنفرانس در شهر زاخگازور برگزار شد. شهر کوچکی که به جهت جاذبه های طبیعی مانند کوهستان و جنگل، محل برگزاری کنفرانس های علمی، مسابقات ورزشی و گردش توریست هاست. به همین جهت، صبح روز دوم سفر، از ایروان به زاخگازور رفتیم. صبح روز نخست کنفرانس به سخنرانی برگزار کنندگان این کنفرانس اختصاص داشت. این کنفرانس به همت دانشگاه ملی ایروان و نیز با همکاری سفارت ایران در ارمنستان و نیز سفارت گرجستان در ارمنستان برگزار شد. از نکات جالب توجه این بود که این کنفرانس به مناسبت نود و پنجمین سال تاسیس دانشگاه ملی ایروان و نیز نود و سومین سال تاسیس دانشکده تعلیم و تربیت در این دانشگاه، برگزار می شد.


زمان ارائه مقاله من در بعد از ظهر روز نخست کنفرانس بود و اولین سخنرانی از سوی گروه ایرانی محسوب می شد. مقاله من در واقع منعکس کننده ی نگاهی انتقادی به تعلیم و تربیت مدرن بود که در آن ساحت معنوی انسان مغفول واقع شده است. برای طرح این مسئله ابتدا از یک سیر تاریخی آغاز کردم و سپس با رسیدن به دوران مدرن، به بررسی ویژگی های تعلیم و تربیت در دوران مدرن پرداختم. در ادامه ایرادات و مشکلاتی که تعلیم و تربیت مدرن به همراه آورده است، طرح کرده و در نهایت پیشنهادهایی را برای حل این مشکلات ارائه کردم.


در روز دوم، مدیر مشترک (co-president) جلسه بودم و برخی از دوستان ایرانی نیز در همین پنل مقاله خود را ارائه کردند. در پایان روز دوم، پروفسور هارتوریان، که رئیس دپارتمان تعلیم و تربیت و مسئول اصلی برگزاری این کنفرانس بود، از بنده برای شرکت در میزگرد پایانی به منظور جمع بندی کنفرانس و ارائه پیشنهادات برای ادامه این مسیر، دعوت کرد و من نیز در این میزگرد حضور یافته و ضمن تشکر از برگزارکنندگان، انتقادات و پیشنهادات خود را بیان کردم.


طبیعت زیبای زاخگازور و هوای عالی آن، لحظاتی به یادماندنی را رقم می زد. همچنین حسن انتخاب برگزارکنندگان در ارائه برنامه های فرهنگی در پایان هر روز، بر جذابیت این کنفرانس افزوده بود. در مراسم پایانی، پروفسور هارتوریان، مجددا از حضور گروه ایرانی و مقاله هایی چون مقاله دکتر بناری و مقاله بنده، تشکر کرد.
صبح روز بعد به همراه حجه الاسلام و المسلمین دکتر بناری از جامعه المصطفی و آقای پرویزی دانشجوی دکترای عرفان و تصوف دانشگاه ادیان و مذاهب، عازم ایروان شدیم. و پس از قرار دادن وسایل در هتل دانشگاه ایروان، به سوی اچمیاتسین، حرکت کردیم. اچمیاتسین شهر کوچکی است که جایگاهی شبیه واتیکان دارد. این شهر، مرکز دینی کلیسای ارامنه است و فرد نخست این کلیسا که کاتالیکوس (معادل پاپ برای کاتولیک ها) نامیده می شود، در این شهر اقامت می کند. این شهر دارای کلیسایی بسیار قدیمی و نیز مراکز آموزشی کلیسای ارامنه است. خوشبختانه، با ارتباطی که در کنفرانس با دو نفر از کشیشان این مرکز، ایجاد کرده بودیم، موفق شدیم علاوه بر حضور در مراسم روز یکشنبه، از بخش های مختلف این مرکز دینی بازدید کنیم. برخی از این اماکن که روز یکشنبه به طور معمول بسته اند، برای دیدار ما موقتا باز شدند. این مرکز همچنین موزه ای دارد که در آن آثار دینی نگه داری می شود. از جمله اشیائی که در آن نگه داری می شود می توان به تکه ای از کشتی حضرت نوح (ع) که طبق اعتقادات ارامنه پس از طوفان، در کوه آرارات بر زمین نشسته است، اشاره کرد. همچنین تکه ای از صلیبی که طبق اعتقاد ارامنه، عیسی مسیح (ع) بر آن مصلوب شده است نیز در آنجا نگه داری می شود. علاوه بر آشنایی با بخش های مختلف این مرکز دینی، من نیز توضیحاتی در مورد دانشگاه ادیان و مذاهب و جایگاه و برنامه های آن در قم ارائه کردم و زمینه ای برای ارتباط با این مرکز دینی ایجاد شد.

  • وحید سهرابی فر

ترجمه بنده از مقاله اخلاق فضیلت نوشته مایکل اسلوت، در شماره اخیر(59) هفت آسمان منتشر شد.
این مقاله به تبیین مباحث جدید در مورد اخلاق فضیلت و احیاء مجدد آن در صورت های جدید در دوران معاصر می پردازد. مقاله از مجموعه اخلاق راتلج (2010) انتخاب شده است.

  • وحید سهرابی فر

دانشجویان محترم 

با سلام


لطفا این فایل را دریافت نموده و هرکدام 6 صفحه از آن را جهت ترجمه انتخاب کنید. محدوده انتخابی خود را در قسمت نظرات بنویسید تا فرد دیگری همان محدوده را انتخاب نکند.

ترجمه خود را همراه با متن انگلیسی آن، در پایان ترم برای بنده ارسال کنید.


موفق باشید

  • وحید سهرابی فر


انسان ها در پس باورهای خود که در مورد آنها به بحث و گفتگو می پردازند، ارزش هایی بنیادین دارند که معمولا سخنی از آنها گفته نمی شود. بسیاری از اوقات، بحث ها در سطح ظاهری انجام می شود و به آن ارزش های بنیادین نمی رسد.  به طور مثال ممکن است بحثی میان دو نفر در مورد نحوه پوشش افراد در جامعه شکل بگیرد و فرد نخست مدعی آن باشد که باید در جامعه نحوه خاصی از پوشش وجود داشته باشد و همه از آن تبعیت کنند، در حالیکه فرد دیگر معتقد است نباید چنین قانون عامی وجود داشته باشد. این دو نفر ممکن است ساعت ها با یکدیگر به بحث بپردازند و برای مدعای خود دلایل مختلفی ذکر کنند و سرانجام به نظر مشترک نرسند. این تفاوت نظر از آن رو است که در بن اندیشه های فرد نخست، ارزشی وجود دارد که با ارزش های موجود در بن اندیشه های فرد دیگر متفاوت است. برای فرد نخست حفظ انسجام اجتماعی و تبعیت از آموزه های دینی دارای اولیت است و ارزش مهمتر محسوب می شود در حالیکه برای فرد دوم آزادی های فردی و اختیار عمل برای اشخاص، ارزش مهمتری محسوب می شود.

  • وحید سهرابی فر