بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

سلام
* این وبلاگ دریچه ای است به جهانی که من در آن زندگی می کنم، یعنی جهان افکارم. بنابراین هر بحثی که در آن مطرح می شود، به مانند یک فرایند در حال تکامل است و در روندی که طی می کند ممکن است دچار تغییر و تحول شود.
* حضور شما در این جهان و اشتراک افکار و نزدیک کردن افق های نگاه به یکدیگر، از عمده ترین دلایل ایجاد این وبلاگ است.
* "سرگشته" و "بیکرانگی" دو واژه ای هستند که در ذهن من جایگاه خاصی دارند، و از وبلاگ قبلی ام با من همراه بوده اند.
وحید سهرابی فر

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

مقاله "نگاهی انتقادی به نظریه عقلانیت و معنویت" از بنده و حجه الاسلام و المسلمین دکتر هادی صادقی، در شماره 70 نشریه علمی پژوهشی  قبسات ISC منتشر شد.

مسئولیت محتوای مقاله فوق، بر عهده بنده است.

  • وحید سهرابی فر

خدای صامت

۰۵
ارديبهشت


گوشه ای نشسته بود و نگاه می کرد. گروهی در حال بحث در مورد "او" بودند. یکی پرسید جهان حادث است یا قدیم؟ دیگری گفت مگر می شود که جهان قدیم باشد، آن وقت که نعوذبالله می شود خدا! جهان حادث است. اساسا هر چیزی غیر از خدا حادث است. مرد دیگری که در حلقه بحث بود، گفت: اگر همه چیز حادث باشد، آن وقت باید زمانی بوده باشد که خداوند هیچ مخلوقی نداشته باشد و این با صفت فیاض بودن و خلاق بودن خداوند سازگار نیست، او در هر آنی حیات می بخشد و زندگی می دهد. بحث بالا گرفته بود و هر کدام برای مدعای خود، دلیلی می آوردند. "او" اما همچنان ساکت نشسته بود و از دور نگاه می کرد. پس از مدتی تصمیم گرفت این حلقه بحث را رها کند و گشتی در شهر بزند.

گذارش به مسجد افتاد، جایی که عده ی زیادی برای مناجات با "او"، هر روز به آنجا می روند. گروه زیادی نشسته بودند و فردی برایشان سخن می گفت. سخنران محترم در مورد مستحبات دهه اول ذی الحجه سخن می گفت و اینکه کدام نسخه از دعای عرفه معتبرتر است. همچنین اینکه چرا عرفه را عرفه نامیدند و چه حادثه ای در آنجا رخ داده است.

  • وحید سهرابی فر

 مقاله "تحلیل نظریه عقلانیت و معنویت" در شماره دوم فصل نامه پژوهش های ادیانی(نشریه تخصصی پژوهشکده ادیان و مذاهب) منتشر شد.

این مقاله برگرفته از پایان نامه کارشناسی ارشد بنده است و از همین رو به همراه استاد راهنما، حجه الاسلام و المسلمین دکتر هادی صادقی، منتشر شده است. با این حال همان طور که در نشریه درج شده است، مسئولیت مطالب آن بر عهده بنده است.


  • وحید سهرابی فر

 

استاد مصطفی ملکیان از حدود سال1379 نظریه­ای را تحت عنوان عقلانیت و معنویت طرح کرده است. این نظریه دو مدعای اصلی دارد: 1) عدم سازگاری دین سنتی(دینداری سنتی) و تجدد(ملکیان، 1388، ص268) (همو، 1390، ص364)  2) ارائه رویکردی که می تواند منجر به کاهش رنج بشر ­شود، رویکردی که در آن از دین نیز استفاده می­شود. ملکیان این رویکرد را معنویت می­نامد. مدعای نخست نظریه مبتنی بر شش دلیل است که مهمترین آنها تنافی و ناسازگاری عقلانیت و تعبد است[2]. در این نوشته سعی دارم گامی در جهت حل این تعارض بردارم و نشان دهم که با استناد به رویکرد نظریه، می توان همزمان متدین به دین سنتی بود و نیز عقلانی عمل کرد. نتیجه این بحث، ما را در بحث امکان روشنفکری دینی نیز یاری خواهد کرد.

از نظر ملکیان، گوهر تجدد عقلانیت است. به عبارت دیگر، عقلانیت به معنای استدلال­گرایی، یکی از ویژگی­های اجتناب­ناپذیر تجدد است. از سوی دیگر تعبد نیز یکی از ویژگی­های اجتناب­ناپذیر دینداری سنتی است. در یک تعریف کوتاه می­توان عقلانیت را به این معنا دانست که هر باوری به میزانی مورد توجه است که دلایل قابل دفاعی داشته باشد و میزان پذیرش یک باور تابعی از میزان اتقان دلیل آن است. از سوی دیگر، تعبد از نگاه ملکیان به معنای آن است که باوری را صرفا به جهت اینکه فردی خاص بیان کرده است، بپذیریم و دلیلی برای آن نداشته باشیم. از نگاه ملکیان، از آنجا که در دین سنتی، هر متدین باید نسبت به آموزه­های متن مقدس و نیز بنیانگذار دین، متعبد باشد و به صرف بیان یک گزاره از سوی آنها(حتی بدون ارائه دلیل)، آن مطلب را بپذیرید، انسان مدرن که انسانی بینه جو است، نمی­تواند دیندار باشد. (همو، 1388، ص274ـ275). 

  • وحید سهرابی فر


در دنیای علم و دانش، می توان سه گروه را فرض کرد. گروه نظریه پردازان، گروه شارحان و در نهایت گروه ناقلان(1). این تقسیم بندی اولیه، می تواند در فهم بهتر فضای علمی و نیز جایگاه هر فرد در آن، به ما کمک کند.

همان طور که از اسامی مشخص است، گروه نظریه پرداز، در بالاترین سطح قرار دارد، این گروه مرزهای دانش را گسترش می دهد و پرده از نادانی ها بر می دارد. نظریات جدید ارائه می کند و یا اینکه به نقد نظریات پیشینیان می پردازد.

شارحان افرادی هستند که اگرچه نوآوری قابل توجهی در عرصه علم و دانش ندارد ولی آراء و نظریات علمی را به خوبی می دانند و فهم عمیقی از آنها دارند و می توانند با شرح و بسط آنها، این نظریات را به دیگران نیز بیاموزند.

گروه آخر، گروهی است که ناقلان آراء و اندیشه ها محسوب می شود. این گروه نه نظریه پرداز است و نه شارح اندیشه های علمی دیگران بلکه تنها به نقل شنیده های خود می پردازد. این نقل قول معمولا عاری از هر گونه تامل و ژرف اندیشی است و بیشتر متاثر از بزرگی و شهرت اسم هایی است که دیدگاه های علمی به آنها تعلق دارد. این گروه در فرایند مواجه خود با مباحث علمی، هیچ امر اصیلی از خود ندارد، نه نگاهی انتقادی دارد و نه شرحی و بسطی نسبت به مسئله علمی ارائه می کند.

به نظر می رسد، تنها کسانی را می توان حقیقتا عضوی از جامعه علمی به حساب آورد که در یکی از دو گروه نخست هستند و یا اینکه در تلاش اند که به یکی از این دو جایگاه نائل شوند. متاسفانه گروه سوم، سهمی از جهان علم و دانش ندارد و همواره به مانند ظرفی می ماند که باید از بیرون آبی بر آنها ریخته شود و هیچگاه چشمه درون آنها نمی جوشد و سخن نویی از آنها نمی تراود.

یکی از آفاتی که در فضاهای علمی دیده می شود، پیوستن به گروه سوم است، آنجا که فرد به جای "اندیشیدن"، به تکرار "اندیشه ها" می پردازد و به جای "فهم" به "حفظ" روی می آورد. یکی از عوامل این خود فراموشی، شیفتگی علمی است. موضوعی که سعی کردم در نوشته قبلی، به آن اشاره ای داشته باشم. یکی دیگر از عوامل آن، نظام آموزشی ناکارآمد ماست که در آن فردی که دارای بیشترین محفوظات است، همواره موفق تر است و به خلاقیت و نوآوری دانش آموزان/ دانش جویان، چندان بها داده نمی شود. اولین قدم در حل این مشکل، آگاهی نسبت به اصل وجود مشکل است. از این رو هنگامی که فرد بداند که در گروه سوم قرار دارد و نیز بر معایب آن و عاریتی بودن آن، پی ببرد و سعی در یافتن راه خویش در جهان علم کند، می توان به رفع این مشکل امیدوار بود.

                                                                                     

                      

 

 

1 طبیعتا ممکن است که افرادی پیدا بشوند که هم نظریه پرداز باشند و هم شارح آراء دیگران، این مسئله نقضی بر این مطلب نیست زیرا هدف از این تقسیم بندی، بیان شانی است که یک فرد در فضای علمی می تواند داشته باشد و طبیعی است که یک فرد می تواند در شرایط مختلف، نقش های متفاوتی داشته باشد. هدف از این تقسیم بندی، بررسی این شان ها و این نقش هاست.

  • وحید سهرابی فر

شیفتگی علمی

۲۲
بهمن

اندیشمندان بزرگ، معمولا با نقد پیشنیان خود پا به عرصه علم و دانش می گذارند و با ارائه طرحی نو و سخنی جدید، نگاه ها را به خود جلب می کنند. در این مرحله، اندیشمندان به آزادی رای، اتقان دلایل یک مدعا و مباحثه به جای خطابه، تاکید می کنند. اما سنتی نانوشته وجود دارد که طبق آن، بسیاری از همین اندیشمندان پس از آنکه به جایگاه تثبیت شده ای در عالم دانش می رسند، مانند گذشته به این امور التزام ندارند و گاه مطالبی بیان می کنند که مستند به دلیلی نیست (و یا اینکه، در حالت خوش بینانه، دلیلی برای آن ارائه نمی کنند).

در این فضا اتفاقی ناگوار رخ می دهد، که هدف این نوشته، پرداختن به آن است. گاهی مدعیاتی از سوی فردی اندیشمند مطرح می شود، فردی که اساسا شهرت او به استدلال گرایی و مباحث علمی اوست و مخاطبان و علاقه مندان مباحث علمی، آن سخن را به عنوان سخنی که "فلانی" گفته است، می پذیرند. این در حالی است که اگر ما بخواهیم از آن اندیشمند استدلال گرا تنها یک نکته بیاموزیم، آن نکته می تواند این باشد که تفکر انتقادی داشته باشیم و با هر مطلبی به نحو انتقادی مواجهه پیدا کنیم. بسیار دیده شده است که دانش پژوهان، مطالبی را تنها به دلیل اینکه "فلانی"  گفته است، می پذیرد، مدعایی که گاهی مستند به هیچ دلیلی نیست و اگر هم مستند به دلیلی باشد، لازمه دانش پژوهی، نگاه نقدانه و بررسی دلایل یک مدعا است. این شیفتگی علمی که در فضای علمی (حوزه و دانشگاه) وجود دارد، مانع بزرگی در برابر پیشرفت علم است.

باید پذیرفت که امروزه یک نفر نمی تواند در تمام زمینه ها، نظر علمی بدهد و دوران علامگی مدت هاست که به سر آمده است. باید دانست که از هر فردی در حیطه ای که تخصص دارد، استفاده کنیم و صرف اینکه به منش علمی و یا سلوک اخلاقی فردی، علاقه مند هستیم باعث نشود که سخنان او در بابی که در آن تخصص ندارد را نیز بپذیریم. هیچ دلیلی وجود ندارد که فردی که در فلسفه اسلامی، فرد صاحب نظری است، در روانشناسی نیز، دیدگاه علمی مورد اعتنایی داشته باشد. هم چنین فردی که متخصص فلسفه اسلامی است ولی تحقیقات او بیشتر در مورد ملاصدرا بوده است، اعتبار نظرات او در مورد ملاصدرا با نظرات او در مورد ابن سینا، نیز یکسان نیست.

  • وحید سهرابی فر


انسان ها بسیار متفاوت از یکدیگرند و این مسئله با مشاهده افراد مختلف و دقت در جزئیات شخصیت آنها به راحتی قابل درک است. فردی دوست دارد که ساعات بسیاری را در تنهایی به کتاب خواندن بگذراند و دیگری دوست دارد که با دوستانش در مهمانی یا گردش باشند. فردی برای ارتباط با افراد تازه وارد همیشه پیش قدم است و دیگری همیشه منتظر است تا دیگران، برای ایجاد یک ارتباط اقدام کنند. فردی بسیار صرفه جو و محاسبه گر است و دیگری بسیار دست و دل باز. پسری 18 ساله در شیکاگو در پی یافتن راهی است که به والدینش بگوید که سرشت جنسی او هم جنس گرایی است در حالیکه پسری 18 ساله در حوزه علمیه قم، در کتاب لمعه بخش حدود را می خواند. مردی در بورس تهران در مشاهده تابلوی شاخص های بورس در تب و تاب است، در سوی دیگر،  مردی در یکی از روستاهای یزد چشم به آسمان دارد، شاید بارانی ببارد و زمین زراعیش لبی تر کند. جوانی افسوس می خورد که چرا نتوانسته در مراسم اعتکاف مسجد اعظم شرکت کند و دیگری ناراحت است که چرا بلیط کنسرت مدونا را نتوانسته به دست بیاورد.

هر انسانی برای خود یک نوع خاص است، هر انسانی در فرهنگی خاص، فضای خانوادگی خاص، ایده ها و آرزوهای خاص خود زندگی می کند. به تعبیر فلسفی، هر انسانی جهان خاص خود را دارد. این جهان مختص آن فرد است زیرا تجاربی که آن جهان را ساخته اند مختص آن فرد هستند. به عبارت دیگر، انسان آن چیزی است که زیسته است، و از آنجایی که هر فردی، تجربه زیسته متفاوتی دارد، تمام انسان ها با یکدیگر متفاوتند.

این مسئله هنگامی جالب تر می شود که به این نکته توجه کنیم که علی رغم تفاوت هایی این چنین عظیم، انسان ها بسیار به هم شبیه اند. همه انسان ها، عاطفه مند هستند، همگی آنها محتاج امنیت اند، دوست دارند به آنها احترام گذاشته شود و به اخلاق و معنویت بها می دهند. اینها و اموری دیگر، هویت مشترک انسانی ما را می سازد. هویتی که هر فردی فارغ از اینکه در چه تاریخ و جغرافیایی زندگی می کند، برایش اهمیت دارد.

هنگامی که زنی را در یکی از معابد دهلی دیدم که در اثناء مراسم مذهبی و در میان راز و نیازش اشک در چشمانش جمع شده بود و یا مسیحیانی که در کلیسایی در برلین چنان خالصانه راز و نیاز می کردند و اشک می ریختند، به یاد مراسم دعای کمیل و شب های قدری می افتم که در آن زن و مرد و پیر وجوان، گرد می آیند و در پی ارتباط با موجود غایی، دست به دعا بر می دارند. اگرچه پیرمردی متصلب که در شهر سنتی قم بزرگ شده، با زنی در دهلی و جوانی در برلین تفاوت های بسیاری دارند ولی اینکه هر سه آنها نیاز به معنویت دارند، آنها را در یک هویت مشترک، جمع می کند و این یک شگفتی است که انسان هایی تا به این میزان، متفاوت، اشتراکات بسیاری با هم دارند.

در جهانی که بیش از پیش در هم تنیده است، این یک مسئله مهم است که به ویژگی ها و شرایط هر مجموعه احترام نهاده شود و ارتباط مجموعه های مختلف با یکدیگر بر اساس هویت مشترک انسانی باشد، هویتی که در میان تمام انسان ها وجود دارد و می تواند مبانی عمل با همه انسان ها قرار بگیرد. هویتی که انسان بما هو انسان و فارغ از هر ویژگی و رنگ و لعابی، آن را داراست.

  • وحید سهرابی فر
ترجمه مقاله باور مسیحی تضمین شده و مدل آکویناس/ کالوینی پلانتینگا از بنده در کتاب ماه دین منتشر شده است.
  • وحید سهرابی فر

ترجمه مقاله معنویت گرایی در عصری پسامدرن از بنده، در کتاب ماه دین منتشر شده است.

  • وحید سهرابی فر

هنر زندگی

۲۴
شهریور

 

زندگی کردن اصلا امر ساده ای نیست. بر خلاف تصوری که ممکن است رایج باشد، زندگی خوب چیزی نیست که پیش بیاید و در لحظه اتفاق بیفتد. زندگی خوب نیازمند داشتن مهارت هایی است. متاسفانه در هیچ یک از مراکز آموزشی و فرهنگی ما به این مسئله توجه نمی شود. فرد ممکن است از دوران  دبستان تا دکترا درس بخواند، بدون آنکه یادگرفته باشد که به زندگی نگاه مثبت داشته باشد. از اینکه به گلی نگاه می کند، لذت ببرد. از محبت های کوچک دیگران دل گرم شود و قدردان آنها باشد. سعی کند خوبی های دیگران را ببیند و از بدی های آنها برآشفته نشود.

به نظر می رسد که بسیاری از این مسائل در تربیت خانوادگی ریشه دارد. عجیب است که پدر و مادرها همیشه نگران این هستند که فرزندشان کم رو و خجالتی باشد و در نتیجه در آینده نتواند از حق خود دفاع کند اما کمتر پدر و مادری یافت می شود که نگران این باشد که مبادا فرزندش چنان زیاده خواه شود که به حقوق دیگران تعدی کند. اینکه "همیشه از خود بیش از دیگران توقع داشته باشیم"، مسئله ای است که یک فرزند ابتدا باید در عملکرد والدین خود مشاهده کند و سپس بدان ملتزم شود.

خانواده هایی را می شناسم که مرد و زن هر دو هم فکراند ولی در برقراری ارتباط با یکدیگر مشکل دارند گویا زبان یکدیگر را نمی فهمند. کشتی زندگی این افراد در برخورد با امواج مشکلات زندگی، بسیار متلاطم می شود. "درک متقابل"، "هنر گوش دادن" و "گفتگو" جای خود را به "پیش داوری" ها و "قضاوت" های نسنجیده می دهد. یکی از مشکلات جامعه ما این است که در ارتباط با دیگران، بسیار با ایماء و اشاره سخن می گوییم، بسیار اهل کنایه هستیم. به طور مثال: اگر دو نفر با یکدیگر مشکل دارند، به جای آنکه در محیطی آرام به گفتگو بنشینند، فرد الف رفتار خاصی مرتکب می شود به امید آنکه فرد ب متوجه شود که فرد الف ناراحت شده است. فرد ب ممکن است به جای پی بردن به ناراحتی فرد الف از علتی خاص، گمان کند که او رفتاری فخر فروشانه دارد و فرد ب نیز از فرد الف دلگیر شود. این دو به رفتارهای خود ادامه می دهند و کدورت بیش از پیش ادامه می یابد. کدورتی که از همان ابتدا با سخن گفتن در محیطی آرام قابل حل بود.

سخن گفتن در مورد هنر زندگی بسیار طولانی تر از آن است که در این نوشته مطرح شود. قصد نگارش این یادداشت آن بود که تلنگری باشد برای اینکه زندگی خوب، امری اتفاقی نیست بلکه باید در پی زندگی خوب و مهارت های لازم آن باشیم.

 

  • وحید سهرابی فر