بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

سلام
* این وبلاگ دریچه ای است به جهانی که من در آن زندگی می کنم، یعنی جهان افکارم. بنابراین هر بحثی که در آن مطرح می شود، به مانند یک فرایند در حال تکامل است و در روندی که طی می کند ممکن است دچار تغییر و تحول شود.
* حضور شما در این جهان و اشتراک افکار و نزدیک کردن افق های نگاه به یکدیگر، از عمده ترین دلایل ایجاد این وبلاگ است.
* "سرگشته" و "بیکرانگی" دو واژه ای هستند که در ذهن من جایگاه خاصی دارند، و از وبلاگ قبلی ام با من همراه بوده اند.
وحید سهرابی فر

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۷ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است


در دنیای علم و دانش، می توان سه گروه را فرض کرد. گروه نظریه پردازان، گروه شارحان و در نهایت گروه ناقلان(1). این تقسیم بندی اولیه، می تواند در فهم بهتر فضای علمی و نیز جایگاه هر فرد در آن، به ما کمک کند.

همان طور که از اسامی مشخص است، گروه نظریه پرداز، در بالاترین سطح قرار دارد، این گروه مرزهای دانش را گسترش می دهد و پرده از نادانی ها بر می دارد. نظریات جدید ارائه می کند و یا اینکه به نقد نظریات پیشینیان می پردازد.

شارحان افرادی هستند که اگرچه نوآوری قابل توجهی در عرصه علم و دانش ندارد ولی آراء و نظریات علمی را به خوبی می دانند و فهم عمیقی از آنها دارند و می توانند با شرح و بسط آنها، این نظریات را به دیگران نیز بیاموزند.

گروه آخر، گروهی است که ناقلان آراء و اندیشه ها محسوب می شود. این گروه نه نظریه پرداز است و نه شارح اندیشه های علمی دیگران بلکه تنها به نقل شنیده های خود می پردازد. این نقل قول معمولا عاری از هر گونه تامل و ژرف اندیشی است و بیشتر متاثر از بزرگی و شهرت اسم هایی است که دیدگاه های علمی به آنها تعلق دارد. این گروه در فرایند مواجه خود با مباحث علمی، هیچ امر اصیلی از خود ندارد، نه نگاهی انتقادی دارد و نه شرحی و بسطی نسبت به مسئله علمی ارائه می کند.

به نظر می رسد، تنها کسانی را می توان حقیقتا عضوی از جامعه علمی به حساب آورد که در یکی از دو گروه نخست هستند و یا اینکه در تلاش اند که به یکی از این دو جایگاه نائل شوند. متاسفانه گروه سوم، سهمی از جهان علم و دانش ندارد و همواره به مانند ظرفی می ماند که باید از بیرون آبی بر آنها ریخته شود و هیچگاه چشمه درون آنها نمی جوشد و سخن نویی از آنها نمی تراود.

یکی از آفاتی که در فضاهای علمی دیده می شود، پیوستن به گروه سوم است، آنجا که فرد به جای "اندیشیدن"، به تکرار "اندیشه ها" می پردازد و به جای "فهم" به "حفظ" روی می آورد. یکی از عوامل این خود فراموشی، شیفتگی علمی است. موضوعی که سعی کردم در نوشته قبلی، به آن اشاره ای داشته باشم. یکی دیگر از عوامل آن، نظام آموزشی ناکارآمد ماست که در آن فردی که دارای بیشترین محفوظات است، همواره موفق تر است و به خلاقیت و نوآوری دانش آموزان/ دانش جویان، چندان بها داده نمی شود. اولین قدم در حل این مشکل، آگاهی نسبت به اصل وجود مشکل است. از این رو هنگامی که فرد بداند که در گروه سوم قرار دارد و نیز بر معایب آن و عاریتی بودن آن، پی ببرد و سعی در یافتن راه خویش در جهان علم کند، می توان به رفع این مشکل امیدوار بود.

                                                                                     

                      

 

 

1 طبیعتا ممکن است که افرادی پیدا بشوند که هم نظریه پرداز باشند و هم شارح آراء دیگران، این مسئله نقضی بر این مطلب نیست زیرا هدف از این تقسیم بندی، بیان شانی است که یک فرد در فضای علمی می تواند داشته باشد و طبیعی است که یک فرد می تواند در شرایط مختلف، نقش های متفاوتی داشته باشد. هدف از این تقسیم بندی، بررسی این شان ها و این نقش هاست.

  • وحید سهرابی فر


انسان ها بسیار متفاوت از یکدیگرند و این مسئله با مشاهده افراد مختلف و دقت در جزئیات شخصیت آنها به راحتی قابل درک است. فردی دوست دارد که ساعات بسیاری را در تنهایی به کتاب خواندن بگذراند و دیگری دوست دارد که با دوستانش در مهمانی یا گردش باشند. فردی برای ارتباط با افراد تازه وارد همیشه پیش قدم است و دیگری همیشه منتظر است تا دیگران، برای ایجاد یک ارتباط اقدام کنند. فردی بسیار صرفه جو و محاسبه گر است و دیگری بسیار دست و دل باز. پسری 18 ساله در شیکاگو در پی یافتن راهی است که به والدینش بگوید که سرشت جنسی او هم جنس گرایی است در حالیکه پسری 18 ساله در حوزه علمیه قم، در کتاب لمعه بخش حدود را می خواند. مردی در بورس تهران در مشاهده تابلوی شاخص های بورس در تب و تاب است، در سوی دیگر،  مردی در یکی از روستاهای یزد چشم به آسمان دارد، شاید بارانی ببارد و زمین زراعیش لبی تر کند. جوانی افسوس می خورد که چرا نتوانسته در مراسم اعتکاف مسجد اعظم شرکت کند و دیگری ناراحت است که چرا بلیط کنسرت مدونا را نتوانسته به دست بیاورد.

هر انسانی برای خود یک نوع خاص است، هر انسانی در فرهنگی خاص، فضای خانوادگی خاص، ایده ها و آرزوهای خاص خود زندگی می کند. به تعبیر فلسفی، هر انسانی جهان خاص خود را دارد. این جهان مختص آن فرد است زیرا تجاربی که آن جهان را ساخته اند مختص آن فرد هستند. به عبارت دیگر، انسان آن چیزی است که زیسته است، و از آنجایی که هر فردی، تجربه زیسته متفاوتی دارد، تمام انسان ها با یکدیگر متفاوتند.

این مسئله هنگامی جالب تر می شود که به این نکته توجه کنیم که علی رغم تفاوت هایی این چنین عظیم، انسان ها بسیار به هم شبیه اند. همه انسان ها، عاطفه مند هستند، همگی آنها محتاج امنیت اند، دوست دارند به آنها احترام گذاشته شود و به اخلاق و معنویت بها می دهند. اینها و اموری دیگر، هویت مشترک انسانی ما را می سازد. هویتی که هر فردی فارغ از اینکه در چه تاریخ و جغرافیایی زندگی می کند، برایش اهمیت دارد.

هنگامی که زنی را در یکی از معابد دهلی دیدم که در اثناء مراسم مذهبی و در میان راز و نیازش اشک در چشمانش جمع شده بود و یا مسیحیانی که در کلیسایی در برلین چنان خالصانه راز و نیاز می کردند و اشک می ریختند، به یاد مراسم دعای کمیل و شب های قدری می افتم که در آن زن و مرد و پیر وجوان، گرد می آیند و در پی ارتباط با موجود غایی، دست به دعا بر می دارند. اگرچه پیرمردی متصلب که در شهر سنتی قم بزرگ شده، با زنی در دهلی و جوانی در برلین تفاوت های بسیاری دارند ولی اینکه هر سه آنها نیاز به معنویت دارند، آنها را در یک هویت مشترک، جمع می کند و این یک شگفتی است که انسان هایی تا به این میزان، متفاوت، اشتراکات بسیاری با هم دارند.

در جهانی که بیش از پیش در هم تنیده است، این یک مسئله مهم است که به ویژگی ها و شرایط هر مجموعه احترام نهاده شود و ارتباط مجموعه های مختلف با یکدیگر بر اساس هویت مشترک انسانی باشد، هویتی که در میان تمام انسان ها وجود دارد و می تواند مبانی عمل با همه انسان ها قرار بگیرد. هویتی که انسان بما هو انسان و فارغ از هر ویژگی و رنگ و لعابی، آن را داراست.

  • وحید سهرابی فر

هنر زندگی

۲۴
شهریور

 

زندگی کردن اصلا امر ساده ای نیست. بر خلاف تصوری که ممکن است رایج باشد، زندگی خوب چیزی نیست که پیش بیاید و در لحظه اتفاق بیفتد. زندگی خوب نیازمند داشتن مهارت هایی است. متاسفانه در هیچ یک از مراکز آموزشی و فرهنگی ما به این مسئله توجه نمی شود. فرد ممکن است از دوران  دبستان تا دکترا درس بخواند، بدون آنکه یادگرفته باشد که به زندگی نگاه مثبت داشته باشد. از اینکه به گلی نگاه می کند، لذت ببرد. از محبت های کوچک دیگران دل گرم شود و قدردان آنها باشد. سعی کند خوبی های دیگران را ببیند و از بدی های آنها برآشفته نشود.

به نظر می رسد که بسیاری از این مسائل در تربیت خانوادگی ریشه دارد. عجیب است که پدر و مادرها همیشه نگران این هستند که فرزندشان کم رو و خجالتی باشد و در نتیجه در آینده نتواند از حق خود دفاع کند اما کمتر پدر و مادری یافت می شود که نگران این باشد که مبادا فرزندش چنان زیاده خواه شود که به حقوق دیگران تعدی کند. اینکه "همیشه از خود بیش از دیگران توقع داشته باشیم"، مسئله ای است که یک فرزند ابتدا باید در عملکرد والدین خود مشاهده کند و سپس بدان ملتزم شود.

خانواده هایی را می شناسم که مرد و زن هر دو هم فکراند ولی در برقراری ارتباط با یکدیگر مشکل دارند گویا زبان یکدیگر را نمی فهمند. کشتی زندگی این افراد در برخورد با امواج مشکلات زندگی، بسیار متلاطم می شود. "درک متقابل"، "هنر گوش دادن" و "گفتگو" جای خود را به "پیش داوری" ها و "قضاوت" های نسنجیده می دهد. یکی از مشکلات جامعه ما این است که در ارتباط با دیگران، بسیار با ایماء و اشاره سخن می گوییم، بسیار اهل کنایه هستیم. به طور مثال: اگر دو نفر با یکدیگر مشکل دارند، به جای آنکه در محیطی آرام به گفتگو بنشینند، فرد الف رفتار خاصی مرتکب می شود به امید آنکه فرد ب متوجه شود که فرد الف ناراحت شده است. فرد ب ممکن است به جای پی بردن به ناراحتی فرد الف از علتی خاص، گمان کند که او رفتاری فخر فروشانه دارد و فرد ب نیز از فرد الف دلگیر شود. این دو به رفتارهای خود ادامه می دهند و کدورت بیش از پیش ادامه می یابد. کدورتی که از همان ابتدا با سخن گفتن در محیطی آرام قابل حل بود.

سخن گفتن در مورد هنر زندگی بسیار طولانی تر از آن است که در این نوشته مطرح شود. قصد نگارش این یادداشت آن بود که تلنگری باشد برای اینکه زندگی خوب، امری اتفاقی نیست بلکه باید در پی زندگی خوب و مهارت های لازم آن باشیم.

 

  • وحید سهرابی فر

 

افرادی که در زندگی هدف دارند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند، از یک نگاه به دو دسته قابل تقسیم هستند.

گروه نخست افرادی هستند که اولویت شان در زندگی، حرفه و پیشه ای است که انتخاب کرده اند. آنها به تمام ساحت های زندگی تا جایی بها می دهند که به مسئله اصلی آنها که حرفه آنها باشد، لطمه ای نزنند. در این فضا خانواده، تفریح، سفر، دید و بازدید با اقوام و ... همگی کمرنگ می شوند زیرا چنین افرادی در تلاش اند تا هرچه بیشتر و بهتر به موضوع حرفه ای خود بپردازند و برنامه هایی چنین حاشیه ای، مانع از فعالیت اصلی آنها می شوند. چنین افرادی معمولا پس از مدتی، در حیطه حرفه ای خود به موفقیت هایی می رسند که آنها را ممتاز می کنند.

گروه دیگری نیز وجود دارند که در زندگی تنها به حرفه خود نمی اندیشند بلکه سعی می کنند تمام ابعاد زندگی را در نظر بگیرند. این افراد همان طور که برای حرفه خود زمان اختصاص می دهند، برای خانواده، دوستان، تفریح و دیگر شؤون زندگی نیز اهمیت قائل می شوند و سعی دارند تا تمام ابعاد زندگی را در رشدی متوازن، پیش ببرند. در میان چنین افرادی، انسان های ممتاز از لحاظ حرفه ای، کمتر از گروه قبلی یافت می شوند.

در جهانی که موفقیت های حرفه ای اهمیت ویژه ای دارند و اعتبارات مادی و معنوی زیادی را برای فرد فراهم می کنند، چگونه می توان از افراد توقع داشت تا با سبک زندگی دوم که به نظر معقول تر می آید، زندگی کنند؟ پزشکی را دورادور می شناسم که اکنون در مرکز ترک اعتیاد مشغول است و می گفت که بسیاری از جوان هایی که معتاد شده اند به این دلیل بوده که خانواده خوبی نداشته اند و پدر بیشتر ساعات روز را به کار اختصاص می دهد و در برخی موارد مادر هم شاغل است. در این فضا فرزندان عملا در خانواده رشد نمی کنند و نیازهایی که باید توسط خانواده تامین شود اعم از نیازهای عاطفی، نیازهای شناختی نسبت به پدیده های مختلف اجتماعی و ... توسط افراد دیگری که صلاحیت چنین اموری را نیز ندارد، جبران می شود. او معتقد است یکی از مهمترین دلایل اعتیاد جوانان، عدم همراهی والدین با فرزندان شان است. با این حال خود معترف بود که به جهت مسائل کاری، چاره ای جز این ندارد که بیشتر ساعات روز را مشغول به کار باشد و کمتر همراه فرزندان خود در حالتی پر انرژی و مثبت باشد.

یکی از بحث های مهمی که چندی است در کشور ما مطرح شده است، بحث سبک زندگی اسلامی است. تردیدی نیست که بحث سبک زندگی یکی از مهمترین بحث های فرهنگی ماست و می تواند به بهبود بسیاری از مسائل خرد و کلان بیانجامد(البته در صورتی که با آن مواجهه ای علمی و منطقی داشته باشیم). افرادی که در این زمینه نظرورزی می کنند، باید به مسائلی از این دست نیز توجه داشته باشند که چگونه می توان از افراد توقع داشت مطابق الگوی دوم (که به نظر معقول تر است و از متون دینی نیز چنین سبکی برای زندگی بر می آید) زندگی کنند، در حالی که زمینه آن فراهم نیست.

این مسئله نه تنها در حیطه نظریه پردازی مهم است بلکه هر شخص نیز باید با آگاهی از این دو روش، سبک زندگی خود را انتخاب کند و از لوازم و پی آمدهای آن آگاه باشد.

  • وحید سهرابی فر

دغدغه اصلاح

۱۵
فروردين

بسیاری از متفکران اعم از الهیدانان، فیلسوفان، روان شناسان و جامعه شناسان در مورد شرایط فردی یا جمعی انسان ها به تامل می پردازند. از نظر این گروه شرایط موجود بشریت، مناسب نیست و باید دست به تغییراتی زد تا کمبودهای موجود مرتفع شود. این مسئله از این روست که هیچ متفکری شرایط موجود را بهترین حالت نمی داند و همیشه سعی می کند تا راهی برای بهبود شرایط موجود ترسیم کند. فارغ از اینکه هر کدام از متفکرین بسته به اینکه به کدام یک از گروه های فوق تعلق خاطر دارند و نیز اصول فکری و نظریشان چیست، راه حلی ارائه می کنند، به نظر می رسد مطلب مهمی در این بین وجود دارد که نباید به هیچ وجه مورد غفلت واقع شود.

وقتی در مورد انسان سخن می گوییم و می خواهیم برای درد  انسان  درمانی بیابیم، باید به ویژگی های انسان توجه داشته باشیم. انسان ها ماشین های اندیشه نگار نیستند تا صرفا نظریه های مختلف را به آنها عرضه کنیم و سپس توقع داشته باشیم تا زندگی بهتری داشته باشند. انسان ها ربات نیستند تا دستورالعمل های مختلفی که مربوط به هنجارهای صنفی یا به طور کلی اجتماعی است را ابلاغ کنیم و از آنها توقع داشته باشیم که مطابق آنها رفتار کنند.

  • وحید سهرابی فر

به موارد زیر توجه کنید:
- در حال رانندگی در خیابانی کوچک به ترافیکی سنگین برمی‌خورید و پس از مدتی حرکتِ آهسته متوجه می‌شوید یک ماشین به نحوه دوبله پارک کرده است و راه ماشین‌های دیگر را بسته است. هنگامی که به او می‌گویید: «آقای محترم! راه ماشین‌ها را بسته‌ای»، در پاسخ می‌شنوید: «به شما ربطی نداره!»

- مدیر کل اداره‌ای تهدید می‌شود که اگر خواسته‌های فرد الف را برآورده نکند، پرونده او به رسانه‌های عمومی کشیده خواهد شد و به عنوان فرد مجرم و مفسد مالی، معرفی خواهد شد.

- به اداره‌ای وارد می‌شوید تا از خدماتی که طبق قانون می‌توانید بهره‌مند شوید، استفاده کنید. پس از چند روز رفت و آمد متوجه می‌شوید که برای پیش رفتن کارتان باید مقداری «زیرمیزی» پرداخت کنید.

- جوانانی را می‌بینید که به جای آنکه در فکر شروع کردن کارهای عظیم و البته طولانی‌مدت و سخت باشند، در پی یافتن راه‌هایی‌اند که پول‌های بدون زحمت و کلان به دست بیاورند.

  • وحید سهرابی فر

سلام

امروز در شهر من مثل خیلی از شهرای دیگه بارون می اومد . چند تا نکته نظرم رو جلب کرد که خدمتتون می نویسم .

1. عده ی قابل توجهی از مردم همراه خودشون چتر نداشتن و به عبارت دیگه به این نکته فکر نکرده بودن که اگر بارون بیاد (با توجه به وضعیت اب و هوای این ایام) باید چکار کنن ؟ من البته چتر داشتم ولی نمی شد چترم رو با اونا شریک بشم . یاد این افتادم که انسان همیشه (چه در امور دنیوی و چه حتی برای آخرت ) باید آینده اندیش و عاقبت سنج باشه ولی خیلی از ما واقعا این طور نیستیم .

2. ساختار شهری ما واقعا خرابه به طوریکه کافیه یک برف یا بارون نسبتا زیاد بیاد تا آب در سرازیری ها و چاله های خیابون ها جمع بشه و تا وقتی که دوباره تبخیر بشه یا به وسیله ای از اونجا خارج بشه ، همون جا خواهد بود .

3. بعضی از راننده های ما انسان های واقعا کم توجهی هستند و اصلا به احوال انسان های پیاده ای که در این خیابان ها (که پر از چاله هستند و طبیعتا پر از آب و هنگام عبور ماشین این آب ها مثل فواره به اطراف پخش میشه) توجه نمی کنن و با سرعت بالا در خیابون ها حرکت میکنند .

4. وقتی هوا بارونیه ، خیلی خوب ولطیف میشه . امیدوارم شما هم لذت ببرید .


پ ن : دو هفته ی واقعا سخت رو از سر گذروندم . ابتدا به خاطر مهمون های زیادی که برای چند روز از شهرستان اومده بودند ، بعدش هم به خاطر برنامه ای که برای دانشگاه تدارک دیده بودم که خیلی کار برد و واقعا خسته شدم . امروز وقتی از دانشگاه بر میگشتم (در حالیکه لباس های مرتبی بر تن داشتم ) خیلی با احتیاط توی این خیابون ها راه می رفتم ، یاد این مثال اخلاقی افتادم که انسان برای پاکی نفس و روحش هم همیشه باید وسواس داشته باشه ، مانند کسی که لباس  تمیری به تن داره و مواظب که خدایی نکرده کثیف نشه .

  • وحید سهرابی فر