چگونه باور بورزیم (2)؛ نگاهی به رویکردهای مختلف به باور دینی
شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۴۳ ب.ظ
ایمانگرایی
در برابر دیدگاه عقلگرایی حداکثری، گروهی دیگر، از ایمانگرایی دفاع میکنند. تعاریف مختلفی از ایمانگرایی ارائه شده است ولی تعریفی که ما در اینجا مطرح میکنیم چنین است: ایمانگرایی دیدگاهی است که نظامهای اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیداند. به عبارت دیگر از نگاه این گروه نمیتوان باورهای دینی را بر اساس استدلالات عقلی بنا نهاد.
باید توجه کرد که اینچنین نیست که ایمانگرایان منزلت و ارزشی برای عقل قائل نباشند بلکه آنها برای مدعای خود (کسب ایمان از راه غیر عقلانی) استدلال میکنند و رویکرد خود را مبتنی بر آن دلیل مطرح میکنند. دلیل آنها با تحلیل روش استدلالگرایی به دست میآید: همان طور که روشن است استدلال عقلی همیشه از مقدماتی تشکیل شده است که زمینهساز به دست آمدن نتیجهای میشود.
به طور مثال در استدلال «الف ب است» و «ب ج است» در نتیجه «الف ج است»، دو گزاره نخست مقدمهای برای رسیدن به نتیجهاند. در استدلالهای عقلانی میتوان برای اثبات مقدمات نیز استدلالهای دیگری مطرح کرد.
نکته حایز اهمیت این است که این چرخه استدلالها نمیتواند تا بینهایت ادامه یابد و ناچار در مرحلهای نیازمند آن خواهیم بود که بر باورهایی به عنوان باور پایه اتکا کنیم؛ باورهایی که برای ما پذیرفته شدهاند و استدلالی برای آنها مطرح نمیشود؛ بلکه استدلالهای دیگر بر آنها مبتنیاند.
به طور مثال اینکه «این جهان وجود دارد»، باوری است که برای آن استدلالی اقامه نمیشود و استدلالهای دیگر نیز بر پایه این باور شکل میگیرند.
از نظر ایمانگرایان، بنیادیترین و پایهایترین باورهای یک مؤمن و دیندار، در مجموعهٔ باورهای دینی او یافت میشود؛ باورهایی که دیگر باورها با اتکا بر آنها به دست میآید. از آنجا که در مورد باورهای پایه نمیتوان استدلال کرد بلکه خود آنها مبنای استدلالهای بعدیاند، در مورد باورهای دینی که در رویکرد ایمانگرایانه «پایه» محسوب میشوند نیز نمیتوان استدلال عقلانی به کار برد.
از نظر ایمانگرایان، اگر ما کلام خداوند را با منطق یا علم مورد بررسی قرار دهیم، در واقع علم و منطق را پرستیدهایم نه خداوند را. یکی از مهمترین متفکران ایمانگرا، کرکگارد (۱۸۸۵-۱۸۱۳)، اندیشمند دانمارکی است. از نگاه او نباید در پی اثبات عقلانی باورهای دینی باشیم بلکه باید درون ایمان جهش بزنیم و بدون اما و اگرهای فلسفی، آن را بپذیریم.
نقدهایی بر ایمانگرایی
رویکرد ایمانگرایی اگرچه ممکن است در مقابل عقلگرایی حداکثری، رویکردی
مقبولتر به نظر برسد اما ایمانگرایی نیز با مشکلاتی مواجه است.
یکی از اساسیترین اشکالات در مقابل ایمانگرایی این است که اگر بخواهیم به درون ایمان جست بزنیم و بدون چون و چرای فلسفی، مؤمن باشیم، چگونه باید تصمیم بگیریم که به درون کدام دین جست بزنیم؟ به عبارت دیگر ملاک ایمانگرایان برای پذیرش دین چیست؟ از میان ادیان موجود باید کدام دین را پذیرفت؟ برای داوری میان ادیان باید ملاکهایی وجود داشته باشد تا به وسیله آنها از میان ادیان مختلف، بهترین را برگزینیم، این در حالی است که ایمانگرایی چنین بررسیهایی را در مورد دین و ایمان مجاز نمیداند.
نهایتا ایمانگرایی برای این سؤال پاسخی ندارد که چگونه از میان ادیان مختلف، یک دین را برای متدین شدن برگزینیم.
گروهی نیز این مدعا را که «ایمان دینی، باوری بنیادی و پایه است» انکار کردهاند. از نظر این گروه اگرچه ایمان دینی در زندگی مؤمنان نقش بسیار زیادی دارد ولی این امر بدان معنا نیست که ایمان دینی لزوما روشنترین و بدیهیترین باور فرد باشد.
باید توجه داشت که باوری که در سیر استدلالهای عقلی بدان منتهی میشویم و آن باور، پایه باورهای دیگر قرار میگیرد، باوری است که از بقیه باورها بدیهیتر و معلومتر است. این در حالی است که بسیاری از باورهای دینی علیرغم اهمیت بالایشان، چنین وضوح و بداهتی ندارند.
چه کنیم؟
با توجه به نقدهایی که به دو رویکرد عقلگرایی حداکثری و نیز ایمانگرایی
وارد شد، به نظر میرسد این رویکردها قابل پذیرش نیستند. ما بر خلاف
ایمانگرایان معتقدیم امکان ارزیابی و نقد عقلانی نظامهای اعتقادی وجود
دارد. از سوی دیگر بر خلاف قائلان به عقلگرایی حداکثری معتقدیم که
نمیتوان انتظار داشت صحت یک باور دینی چنان قاطعانه اثبات شود که مورد
پذیرش تمام انسانها قرار گیرد. با کنار گذاشتن دو رویکرد فوق این سؤال پیش
میآید که چه کنیم؟ در پذیرش باورهای دینی از چه الگویی پیرویی کنیم؟
پاسخ، پیشنهادی عقلگرایی انتقادی است.
عقلگرایی انتقادی
عقلگرایی انتقادی مانند عقلگرایی حداکثری معتقد است باید حداکثر توان عقلانی خود را در بررسی باورهای دینی به کار بریم. بر اساس این ایده لازم است بهترین براهینی را که در تأیید یک نظام اعتقادی میتوان به دست داد مطرح کنیم و سپس به مقایسه این براهین با براهینی که برای نظامهای اعتقادی رقیب وجود دارد، بپردازیم. از سوی دیگر باید به انتقادات وارد شده به نظامهای اعتقادی نیز توجه کنیم و بر اساس آن به ارزیابی نظامهای اعتقادی بپردازیم.
اما تفاوتی که با عقلگرایی حداکثری وجود دارد این است که نباید به یافتههای عقل به دیده امور قطعی نگریست و بر آنها بیش از آنچه هستند اعتماد کرد. با توجه به این مطالب این نوع عقلگرایی از دو لحاظ «انتقادی» محسوب میشود: اول آنکه بیش از آنکه بر نقش عقل در «اثبات» دین تأکید داشته باشد بر نقش آن در «نقد و ارزیابی» اعتقادات دینی تأکید دارد. ثانیا نسبت به نقش و جایگاه خود عقل نیز منتقد است و برخلاف عقلگرایی حداکثری، جایگاه محدودتر و متواضعانهتری برای عقل در نظر میگیرد.
بر اساس این رویکرد، باورهای دینی مورد مداقه عقلانی قرار میگیرند و اینچنین نخواهد بود که مانند ایمانگرایان باورهای دینی را اموری بپنداریم که با استدلالگرایی منافات داشته باشد. از سوی دیگر نیز این مدعا وجود ندارد که باورهای دینی باید مستند به استدلالهایی باشند که برای تمام انسانها قابل پذیرش باشد، بلکه ممکن است استدلالی برای شخصی قانعکننده و برای فردی دیگر چنین نباشد و این این امر از عقلانی بودن آن استدلال نمیکاهد
این مطلب در سایت تقریر منتشر شده است.
- ۹۱/۰۹/۱۱
- ۷۷۸ نمایش