جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ب.ظ
گوشه ای نشسته بود
و نگاه می کرد. گروهی در حال بحث در مورد "او" بودند. یکی پرسید جهان حادث است یا قدیم؟ دیگری گفت مگر می شود که جهان قدیم
باشد، آن وقت که نعوذبالله می شود خدا! جهان حادث است. اساسا هر چیزی غیر از خدا
حادث است. مرد دیگری که در حلقه بحث بود، گفت: اگر همه چیز حادث باشد، آن وقت باید
زمانی بوده باشد که خداوند هیچ مخلوقی نداشته باشد و این با صفت فیاض بودن و خلاق
بودن خداوند سازگار نیست، او در هر آنی حیات می بخشد و زندگی می دهد. بحث بالا
گرفته بود و هر کدام برای مدعای خود، دلیلی می آوردند. "او" اما همچنان ساکت نشسته بود و از دور
نگاه می کرد. پس از مدتی تصمیم گرفت این حلقه بحث را رها کند و گشتی در شهر بزند.
گذارش به مسجد
افتاد، جایی که عده ی زیادی برای مناجات با "او"، هر روز به آنجا می روند. گروه
زیادی نشسته بودند و فردی برایشان سخن می گفت. سخنران محترم در مورد مستحبات دهه
اول ذی الحجه سخن می گفت و اینکه کدام نسخه از دعای عرفه معتبرتر است. همچنین
اینکه چرا عرفه را عرفه نامیدند و چه حادثه ای در آنجا رخ داده است.
در یکی از رواق های
مسجد، گروهی در حال گفت و گو بودند، یکی می گفت که آیا می شود قبل از اذان به قصد
نماز وضو گرفت؟ دیگری معتقد بود که واجبی که وقتش فرا نرسیده است، نمی تواند مورد
قصد واقع شود فلذا شرعا نمی توانیم برای نماز نیامده، نیت وضو کنیم. بحث این گروه
را نیمه کاره رها کرد و عبور کرد.
در مسیرش پسرک ژولیده
ای را دید که در کنار خیابان نشسته و یک ترازو در مقابل خود گذاشته است، حواسش اما
اصلا به ترازو و افرادی که در پیاده رو می آیند و می روند نیست. سرش در کتاب است.
روی جلد کتاب نوشته بود "کتاب فارسی سال اول ابتدائی". نگاهی غم آلود کرد و گذشت.
در سوی دیگر
خیابان، دختر جوانی را دید که ظاهری عجیب و غریب داشت و در حال برگزاری مزایده ای
برای مردان ماشین سوارِ متقاضی بود. پیرمردی که در حال عبور بود و این صحنه را می
دید، سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: بد زمانه ای شده، عفت از بین رفته، حیا
نابود شده. پیرمرد اما با خود نگفت که چه بر سر این دختر جوان آمده که به چنین
وضعی دچار شده. "او" اما دلش گرفته بود و بغضی گلویش را می فشرد.
در ادامه گشت و
گذارش در شهر، در حالیکه همچنان در فکر آن پسرک و آن دختر جوان بود، به بیمارستانی
رسید، بیمارستان شهید بهشتی. در کنار درب ورودی بیمارستان، بر روی دیوار، اطلاعیه
ای نظرش را جلب کرد، به سوی اطلاعیه پیش رفت، چنین نوشته شده بود: "توجه توجه، یک عدد کلیه گروه خونی B+ (23 ساله)، بفروش می رسد، شماره تلفن ... ". در حیرت فرو رفته بود که چرا یک جوان 23 ساله باید کلیه اش را بفروشد و چنین
خطری را در آغاز جوانی به جان بخرد.
در ادامه مسیر،
گذرش به دکه روزنامه فروشی افتاد. تیترهای مختلفی وجود داشت، از قراردادهای
میلیاردی بازیکنان فوتبال تا تبلیغات تورهای نوروزی. آنچه اما نظر او را جلب کرد،
حجم گسترده ی جنگ ها و نزاع هایی بود که در سراسر کره زمین در حال رخ دادن است. جالب
آنکه بسیاری از طرف های این نزاع ها خود را سربازان "او" می نامیدند و به خاطر "او"
با دیگران می جنگیدند. جنگ هایی که حاصل شان فقر و فلاکت برای مردم است.
جنگ هایی که موجب آوارگی انسان های بسیاری شده است. آوارگانی که گاه برای یک وعده
غذایی باید هر خفت و خواری را تحمل کنند.

خدای صامت، خدای
صبوریست که می بیند و دم نمی زند تا جایی که عده ای گمان می کنند اساسا چنین خدایی
وجود ندارد. مگر می شود اشک های کودک خردسالی را که والدینش را در جنگ از دست
داده، دید و کاری نکرد. مگر می شود انسان هایی را که به نام "او" جان انسان های دیگر را می ستانند
دید و سخنی نگفت. چرا خدا کاری نمی کند؟ چرا سخنی نمی گوید؟ مگر انسان های دوران
رسول، خون شان از خون انسان های امروزی رنگین تر است که برای هر مسئله ی ریز و
درشتی برایشان وحی می شد ولی انسان امروز که در گرداب مشکلات است، شایستگی دریافت
حتی یک کلمه را نیز ندارد؟
شاید بهتر باشد "او" سکوت خود را بشکند..
پاسخ:
با سلام و ادب
وحی دو سو دارد، یک سو خدای جهان است و سوی دیگر بشر روی زمین. وحی ارتباط این دو با هم است. اگر هم خدا را غیر متغیر بدانیم، بشر قطعا متغیر است و نیازها و شرایطش، از دورانی به دورانی و از فرهنگی به فرهنگی تفاوت میکند. آیا اگر امروز وحی می شد، خداوند سخنان جدیدی (مقتضای حال امروز ما) نمی گفت؟ ظاهرا این گونه می بود و شاهد این سخن آن است که بسیاری از آیات قرآن دارای شان نزول هستند، یعنی در موردی خاص و موقعیتی خاص، آیه ای متناسب با آن نازل شده تا مشکل موجود را حل کند. با تغییر شرایط ، ظاهرا می توان توقع سخنان جدیدی داشت.
البته اصول کلی دین را می توان ثابت دانست، مسائلی مانند عدالت، معنویت، اخلاق و .. ولی در مسائل متغیر به نظر می رسد همواره نیازمند فردی معصوم هستیم.
پاسخ:
با سلام و ادب
مطلب نوشته شده در مورد معصومان و تالی تلو آنها نیست. مطلب در مورد انسان های امروزی است که اکثر آنها هم انسان هایی معمولی هستند نه افرادی چون زینب کبری(س).
تجلی خداوند از طریق هستی و حضور بیکران او که ما در وسعت "بیکرانگی" او "سرگشته" هستیم، اگرچه زیبا، معنا بخش و روح افزاست ولی این مسئله برای یک فرد معمولی که در زیر آواری از مصائب در حال خفه شدن است و هرچه خدای خود را صدا می کند، جوابی نمی یابد (یا لا اقل جوابی که او بفهمد، دریافت نمی کند) جای سوال دارد.
از نظر شما کودک خردسالی که والدینش را در جنگی به نام دین! از دست داده و زندگی فلاکت باری را تجربه می کند و بر اثر نداشتن تربیت صحیح خانوادگی و نیز محیطی بدی که در آن رشد می کند، به موجودی بزهکار، بی فرهنگ و گنه کار تبدیل می شود، آیا نمی تواند ادعا کند که هنگامی که در سختی ها خداوند را صدا کرده و از او طلب کمک کرده است، پاسخی دریافت نکرده؟
پاسخ:
با سلام و ادب
متن مورد نظر را در زمان انتشار آن مطالعه کردم و ابهاماتی را که به نظرم می رسید با دکتر فنائی در میان گذاشتم. به نظر طرح خوبی است ولی راه بسیاری در پیش دارد و مسائل بسیاری وجود دارد که در این طرح باید به آنها پرداخته شود. با این حال چشم انداز خوبی در این طرح وجود دارد به طور مثال باز تفسیر اسلام در قالبی عقلانی و معنوی، امر بسیار مهمی است.