سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ
اندیشمندان بزرگ،
معمولا با نقد پیشنیان خود پا به عرصه علم و دانش می گذارند و با ارائه طرحی نو و
سخنی جدید، نگاه ها را به خود جلب می کنند. در این مرحله، اندیشمندان به آزادی
رای، اتقان دلایل یک مدعا و مباحثه به جای خطابه، تاکید می کنند. اما سنتی نانوشته
وجود دارد که طبق آن، بسیاری از همین اندیشمندان پس از آنکه به جایگاه تثبیت شده
ای در عالم دانش می رسند، مانند گذشته به این امور التزام ندارند و گاه مطالبی
بیان می کنند که مستند به دلیلی نیست (و یا اینکه، در حالت خوش بینانه، دلیلی برای
آن ارائه نمی کنند).

در این فضا اتفاقی ناگوار
رخ می دهد، که هدف این نوشته، پرداختن به آن است. گاهی مدعیاتی از سوی فردی
اندیشمند مطرح می شود، فردی که اساسا شهرت او به استدلال گرایی و مباحث علمی اوست
و مخاطبان و علاقه مندان مباحث علمی، آن سخن را به عنوان سخنی که "فلانی" گفته است، می پذیرند. این در حالی
است که اگر ما بخواهیم از آن اندیشمند استدلال گرا تنها یک نکته بیاموزیم، آن نکته
می تواند این باشد که تفکر انتقادی داشته باشیم و با هر مطلبی به نحو انتقادی
مواجهه پیدا کنیم. بسیار دیده شده است که دانش پژوهان، مطالبی را تنها به دلیل
اینکه "فلانی" گفته است، می پذیرد، مدعایی که گاهی
مستند به هیچ دلیلی نیست و اگر هم مستند به دلیلی باشد، لازمه دانش پژوهی، نگاه
نقدانه و بررسی دلایل یک مدعا است. این شیفتگی علمی که در فضای علمی (حوزه و
دانشگاه) وجود دارد، مانع بزرگی در برابر پیشرفت علم است.
باید پذیرفت که
امروزه یک نفر نمی تواند در تمام زمینه ها، نظر علمی بدهد و دوران علامگی مدت هاست
که به سر آمده است. باید دانست که از هر فردی در حیطه ای که تخصص دارد، استفاده
کنیم و صرف اینکه به منش علمی و یا سلوک اخلاقی فردی، علاقه مند هستیم باعث نشود
که سخنان او در بابی که در آن تخصص ندارد را نیز بپذیریم. هیچ دلیلی وجود ندارد که
فردی که در فلسفه اسلامی، فرد صاحب نظری است، در روانشناسی نیز، دیدگاه علمی مورد
اعتنایی داشته باشد. هم چنین فردی که متخصص فلسفه اسلامی است ولی تحقیقات او بیشتر
در مورد ملاصدرا بوده است، اعتبار نظرات او در مورد ملاصدرا با نظرات او در مورد
ابن سینا، نیز یکسان نیست.
پاسخ:
با سلام و ادب
با نظر شما موافقم با این توضیح که
1. دلیل دوم شما در واقع به دلیل اولتون برمی گرده.
2. نباید ایده آل گرایانه فکر کرد و برنامه ریزی کرد. به عبارت دیگه، مراد این نیست که شیفتگی علمی اساسا از بین برود، بلکه مقصود این نوشته آن است که ما به یک خودآگاهی برسیم و تا جایی که امکان پذیر است، اسیر چنین شیفتگی هایی نشیم.
موارد زیادی از این شیفتگی ها که منجر به پذیرش مدعیات بلادلیل میشه، قابل مشاهده است و هدف نوشته، تلنگری به خودم و دیگران است که خبرگی یک استاد ما را مجذوب و شیفته نکند.
(نکته شما در مورد از بین بردن زمینه تفکر انتقادی در کودکان، نکته ی مهمی است)
از نظر شما متشکرم
سلام
به نظر من هم مرجعیت «علمی» نباید مطرح باشه وگرنه هرگز پیشرفت علمی حاصل نمیشه.
اما باید توجه داشت که در نظام آموزشی ما به نظراتی که براین مبنا نباشه اهمیتی داده نمیشه و اصلاً از همان دوران ابتدایی به بچه ها آموزش داده میشه که روی حرف بزرگترها نباید حرف زد!؟
این مسئله باید در دو بعد بررسی بشه: یکی فرهنگ حاکم بر جامعه به این معنا که انتقاد هرگز به معنای بی احترامی نیست و دوم نظام آموزشی مبتنی برآن.