بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

بیکرانگی

وبلاگ دکتر وحید سهرابی فر

سلام
* این وبلاگ دریچه ای است به جهانی که من در آن زندگی می کنم، یعنی جهان افکارم. بنابراین هر بحثی که در آن مطرح می شود، به مانند یک فرایند در حال تکامل است و در روندی که طی می کند ممکن است دچار تغییر و تحول شود.
* حضور شما در این جهان و اشتراک افکار و نزدیک کردن افق های نگاه به یکدیگر، از عمده ترین دلایل ایجاد این وبلاگ است.
* "سرگشته" و "بیکرانگی" دو واژه ای هستند که در ذهن من جایگاه خاصی دارند، و از وبلاگ قبلی ام با من همراه بوده اند.
وحید سهرابی فر

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسنجیده سخن گفتن» ثبت شده است

سخن نسنجیده

۲۳
مرداد

چند روز قبل با تعدادی از دوستان، سفری دو روزه داشتم به اطراف فیروزکوه (تنگه واشی). مناظر بسیار زیبایی در آنجا وجود دارد. اگر تا به حال به آنجا سفر نکرده اید، دیدنش توصیه می شود.

ما در گوشه ای بساط خود را پهن کرده بودیم و در تدارک ناهار بودیم که ناگهان خود را در میان انبوه گوسفندان دیدیم که برای چرا آمده بودند. دیدن تعداد زیاد گوسفندان و صحنه ای که چوپان به دنبال آنها می دوید، مرا به یاد مثل "گوسفند گم شده" از عیسی (ع) در انجیل انداخت و شروع کردم به تعریف کردن آن برای دوستانم که در انجیل، عیسی (ع) مثل توبه کاران را چنین بیان میکند که همچنان که اگر چوپانی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها از گله جدا شود و گم شود، چوپان آن 99 گوسفند را رها می کند و در پی آن یک گوسفند می رود و پس از یافتن آن، گوسفند را بر دوش خود سوار میکند و خوشحال باز میگردد و این گوسفند در نزد او عزیزتر از دیگر گوسفندان می شود، خداوند نیز فرد توبه کار را چنین ارج می نهد. (مشروح روایت را می تواند در لوقا، 15: 1-8 بخوانید) نقل قول من هنوز تمام نشده بود که یکی از دوستان بلافاصله گفت: "این نوع داستان ها برای این ترویج می شود که افراد را به اباحه گری و بی اهمیت دانستن گناه، سوق دهد." واقعیتش خیلی در ذوق من خورد مخصوصا که به نظرم پاسخ نسنجیده دوستم از آن رو بود که در نقل قول من کلمه «انجیل» را شنیده بود. واگرنه در سنت اسلامی ما نیز مواردی مشابه این وجود دارد و اصلا هم رواج اباحه گری تلقی نمی شود. بگذریم؛ دوست بنده، به خاطر عجله کردنش، یک مثال خوب را از دست داد، مثالی که می تواند زمینه ای برای تامل و تدبر شود و از آن استفاده های معنوی کرد.

این مشکل اما به دوست من محدود نمی شود و بسیاری از ما بیشتر از آنکه "بشنویم"، "حرف میزنیم" و بیشتر از آنکه "سوال کنیم"، "جواب می دهیم" و بیشتر از آنکه "فکر کنیم"، "راهکار ارائه میکنیم". جدای از اینکه این رویه باعث می شود که از بسیاری از سخنان ارزشمند محروم بمانیم، همچنین موجب می شود که افکار و ایده های ما نیز بسیار خام و نسنجیده شوند. چندی پیش یک جمله به ظاهر ساده را از یک متفکر (نام او را به خاطر نمی آورم) خواندم که جالب بود: "وقتی حرف می زنید، نمی توانید گوش بدهید"

  • وحید سهرابی فر